اي كه نهان دل ز جان مي بري
نور تو بر كون و مكان منجلي
اي تو خريدار دل منتظر
برده منم كي تو مرا مي خري
حرف من از گرمي بازار نيست
جز تو نشد كس به دلم مشتري
عشق تو بنشست به بام دلم
رو سيهم باز ز من مي رهي
موحبتت بر سر من بسته راه
حيف گذشتم ز تو من سرسري
من چه بگويم همه گويند تو
ناظري و عاشق چشم تري
درد در اين سينه فراوان هست
جز تو نباشد به خدا محرمي
وصف تو بسيار و زبان كوته است
نكته همين بس كه تو تاج سري
كربلا كربلا كربلا
مي گذرد كاروان
بوي گل ارغوان
قافله سالار آن
عمه صاحب زمان
در غم اين عاشقان
چشم فلك خون فشان
داغ جدايي به دل
آتش حسرت به جان
خورشيدي تابيدي سيدي
در دل ها جاويدي سيدي
حال خرابم ببين
گشته ورا در كمين
زين كه به زانوي غم
خم شده ام بر زمين
گشته سرت بر سنان
سوي تو من قد كمان
آتش عشق سوزد از
مي چكد اشكم نهان
خورشيدي تابيدي سيدي
در دل ها جاويدي سيدي
پيرهنت غرق خون
سجده به خاك جنون
راس در تو نيزه هاست
جان ز تنم شد برون
مي رود اين كاروان
سوي اسيري روان
جان رقيه ببين
زينب تو قدكمان
خورشيدي تابيدي سيدي
در دل ها جاويدي سيدي
مي گريد در سوگت آسمان
مي سوزد از داغت شمع جان