(روضه)
رسیده ام به مزارت نه، بر مزار خودم * سیاه پوش تو ام نه، که داغدار خودم
تو زیر خاکی و من خاک بر سرم ریزم * تو سینه چاکی و من خاک بر سرم ریزم
شکسته تر ز همیشه کنارت آمده ام * برای دیدن خاک مزارت آمده ام
بگو چگونه دلت آمد از برم بروی * به روی نیزه ولی در برابرم بروی
ببین که بعد تو غمگین ترین صدا شده ام * شکسته ام ز کمر دست بر عصا شده ام
چهل شب است که مهمان شامیان بودم * چهل شب است که مهمان خنده ها شده ام
چهل شب است که از درد پا نمی خوابم * پر از جراحتم و غرق رد پا شده ام
رسیدم از سفری که غم تو را خواندم * برای زخم علمدار روضه ها خواندم
به روی نیزه مده دست باد گیسو را * به این بهانه مپوشان تو زخم ابرو را
تو روی نیزه و این سنگ های بی احساس * نمی کنند مراعات چشم کم سو را
بگو به نیزه عباس خم شود پیشم * که چند بوسه زنم دیده های جادو را
کنار ناقه عریان و جمع نامحرم * بگو دوباره بگیرد رکاب بانو را
نشسته خاک اگرچه به روی مژگانش * هنوز خیره کند چشم های آهو را
هنوز لخته خون می چکد ز گیسویش * اگرچه حرمله بسته شکاف ابرو را
ز تکه روسری دختران تو دیدم * گره زدند به سر نیزه ای سر او را